لنالنا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

لنای من دنیای من

عکس هایی از تولد 3 سالگی لنا جون با تم عکس خودش

کادوی مامان و بابا داخل این بادکنک بود یاد بود های مهمون های عزیز با متن: عزیزم امروز من 3 ساله شدم،با اومدنت به جشن تولدم خوشحالم کردی             لنا جون اینم از مهمون کوچولوها از راست به چپ:هستی،مهنا،امیرحسین و آراد کوچولو رقص چاقو توسط لنا خانم لنا و دوستش هستی جون با کلاهی که عکس لنا روشه... لنا و باباش تو تولد آراد چند روز بعد از تولد خودش ...
31 شهريور 1392

گذری به سال 91 البته با تاخیر

اول از همه نوروز 91 سفره هفت سین 91 ( آمل) تولد بابا بهروز (بهشهر)   جزیره عاشوراده در بندر ترکمن خزر شهر شهربازی آمل رامسر ارومیه لنا با اسرا و پرنیا 13 بدر 91 عنصرود   ...
24 شهريور 1392

آتلیه 3 سالگی

آرامش این روزهایم،از همین در آغوش کشیدن های گاه و بی گاه توست همین،تنها خود همین آرامش محض است!همین تنها خود دنیاست من کنار تو درگیر آرامشم،دخترم دوست ت دارم... ...
11 شهريور 1392

این روزها...

لنای من؛ من قدر تو رو می دونم، قدر تمام تو را می دونم و می خوام که همیشه،تو هر سنی خوب باشی همین قدر خوب مثل الان تو آنقدر خوبی که من اصلا نمی دونم چی بگم این روزها توی ی که شدی همه ی ما همه ی شوق و امید ما این روزها وقتی تحسین رو تو چشمای همه نسبت به تو می بینم خدارو شکر می کنم به خاطرداشتنت ممنون که هستی لذت بی انتهای من... عکس های 2 سال و 10 ماهگی ...
28 مرداد 1392

تولدت...

و امروز: باز آن روز پر خاطره،آن تاریخ همیشگی ؛ آن تاریخ آشناییکه 4 سال است می شناسمش! 4 سال است که قلب م را،همین وقت از سال،پر از غوغا می کند دوباره 6 تیر... 4 ساله شدی دخترک زیبای من؛ گل گندم بی نظیر و دوست داشتنی! 4 سالگی ات شیرین است، شیرین مثل وقتی که می خندی... مثل وقتی که می بوسمت و هنوز عطر آن روزهایت را استشمام می کنم. مثل وقتی که 6 تیر را،مو به مو تعریف می کنم و گوش می دهی شیرین تر از همیشه، تولد ت مبارک جان من؛ امید دل من،روح زندگی من؛قلب من! چقدر امروز نجوای " تولدت مبارک "را برایت سر دادم و تو چقدر خوشحال بودی تولدت مبارک نازنینم، هزاران بار مبارک... باشد برایت روزهایی پر از عشق و سرمستی و زندگی تا...
8 تير 1392

تو که حرف می زنی...

این روزها به بهترین وجه ممکن حرف می زنی،عزیز دل من کلمات را پشت سر هم میگی، کلماتی پر از تازگی،آنقدر تازه که بیش از نیمی از آن را اول باره که می شنوم جمله هم می گی,جملات سه یا چهار کلمه ای... برای وصف زیبایی جمله گفتنت کلمه ای پیدا نمی کنم... همین قدر بدون که وقتی حرف می زنی دنیا با همه ی بزرگیشش دستمه ... عشق ابدی من: حتم دارم وقتی بزرگ شدی و نوشته هامو میخونی لبخند بر لبان خوشگلت نقش خواهند بست... لبخندی از سر شوق،از خاطرات خوش کودکی لبخندی از روزهای اول جمله گفتنت... که برایت باور نکردنی است این گونه بودنت، این گونه کوچک و تازه کار بودنت... عزیز بی همتای من؛ فردا تو مخوانی و تصور می کنی و لبخند می زنی، امروز من م...
1 خرداد 1392

مسافرت با نازدونه خانوم

خوشگلترین من امسال عید تصمیم گرفتیم با عمه شبنم اینا بریم مسافرت.9 ماهه ای عزیزم. با هم رفتیم وان و تو فسقلی چه کارهایی که با ما نکردی... تو راه که هی فقط نق می زدی چون عادت به زیاد تو ماشین موندن نداشتی. بعدش هم فقط بغل من بودی و بغل هیشکی نمی رفتی هوا هم که سرد بود مجبور بودم پتو پیچت بکنم قربونت برم. شدیدا معتاد پستونک شده بودی اصلا نمی شد ازت بگیریم.شب موقع خواب خواستم که پوشکتو عوض کنم لنا خانوم حس پرتاب بهشون دست داد و پستونکشونو از دهنشون درآوردن و زمین انداختن داخل دستشویی.نتیجه=بی پستونک موندن لنا جون و شروع جیغ های بنفش تا خود صبح. خلاصه با همه ی مشکلاتش خیلی بهمون خوش گذشت. اینم از عکساش. اول از همه عکس پاسپورتت ...
24 فروردين 1392

بهار نو

تو بهاری؟ نه! بهاران از توست... از تو می گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را... دومین بهارت را سپری می کنی گلبرگ من! هر چه را که باید گفته ام در وصف 20 ماهگیت گفته ام که بهاری برای من گفته ام بهار یعنی تو... مبارکت دلپذیر من اینجاتولد عمو پرویز بود خودت شمعشو فوت کردی ...
24 فروردين 1392