تولدت...

و امروز:

باز آن روز پر خاطره،آن تاریخ همیشگی ؛

آن تاریخ آشناییکه 4 سال است می شناسمش!

4 سال است که قلبم را،همین وقت از سال،پر از غوغا می کند

دوباره 6 تیر...

4 ساله شدی دخترک زیبای من؛
گل گندم بی نظیر و دوست داشتنی!

4 سالگی ات شیرین است،

شیرین مثل وقتی که می خندی...

مثل وقتی که می بوسمت و هنوز عطر آن روزهایت را استشمام می کنم.

مثل وقتی که 6 تیر را،مو به مو تعریف می کنم و گوش می دهی

شیرین تر از همیشه،

تولدت مبارک جان من؛

امید دل من،روح زندگی من؛قلب من!

چقدر امروز نجوای "تولدت مبارک"را برایت سر دادم و تو چقدر خوشحال بودی

تولدت مبارک نازنینم، هزاران بار مبارک...

باشد برایت روزهایی پر از عشق و سرمستی و زندگی تا همیشه

دوستت دارم بی تا!

تو،فصل سبز عشقی...

یه تولد کوچولوی زنبوری برات تدارک دیده بودیم ...

اینم از عکساش

اول از همه خود زنبور کوچولو که چند روز قبل تولدت بردیمت آتلیه با لباس زنبوری که هاجرجون زحمتشو کشیده بود:

اینو بزرگ کردیم و زدیم رو دیوار نشیمنو با عکس 3 سالگیت عوضش کردیم

ملکه ی منی عزیزترینم

همه ی تزیینات روبا کمک بابا بهروز خودمون درست کرده بودیم

ریسه ی زنبوری

لیبل نی

 کلاه مهمون کوچولوها

تاج ملکه زنبور جون(لناخانم)

اینم پیرهن زنبوری

لیوان ها

دستمال سفره ها

بشقاب های کیک خوری

آویز در ورودی

رد پا هایی که مسیر مراسم رو نشون می داد

اینم کادو پیچی زنبوری که مامان و بابا بهت هدیه دادن کفش اسکیت با لوازم ایمنی

اینم از برگه های  یادگاری که هر صفحه ی اون عکس های زنبوری بودن

یادبودها

چاقوی کیک بری

یادبودهای کوچولوها(قاقا لی لی ها)

اینم از نوشابه ها

کف آسانسور

لنا و کیک زنبوریش

اینم از کیانا خانوم گل که شدیدا حس عکس انداختنش گل کرده بود

لنا جون از همه ی مهمون ها به خاطر زحماتی که کشیده بودن تشکر می کنه

دوست های زنبوری مون از چپ به راست:عسل،امیرحسین،مهنا،لنا،هستی،تیناوآیلین جون اون بالایی هم کیانا جون

اینم از آخر مراسم

مامان الی هم از هاجر جون و همه ی کس هایی که بهش کمک کردن تا مراسم تولد لنا جون خوب برگزار بشه تشکر می کنه.

لنا جون اینو بدون که من و بابا بهروز عاشقتیم و همه ی همه ی بهتری ن هارو برات آرزومندیم.

همیشه خوش باشی همه ی هستی مامان و بابا