لنالنا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

لنای من دنیای من

بی تو...

1392/11/12 10:00
نویسنده : elnaz
779 بازدید
اشتراک گذاری
 

تو همان نوزادی هستی که برای به خواب رفتنت، شیر لازم بود و مکیدن؟
بعد شیر، بلافاصله پستانک؟

می دانم... تو همانی!
همان دلنشین 3300  گرمیِ من.


همان که  وقت به خواب رفتنش به من گفت:
"تو برو بیرون، من بخوابم".

خواستی که من بروم!
هرچند که خوابت نبرد، اما خواستی...
و این خواستن، امشب هم تکرار شد و من رفتم!
رفتم اما قلب و فکرم پیش تو بود، پیش نفس های تو...
رفتم، اما دلم را جا گذاشتم پیش چشمان بسته ی بی مثالت، پیش پایین و بالا شدن سینه ات!

مگر می شود بدون تو بود و نفس هم کشید؟
که من، بی نفس هایت نابود خواهم شد !
مگر می شود تو نباشی؟ نمی شود، اما...
اما انگار که باید پذیرفت این حس استقلالِ جوانِ تو را؛
همان که این روزها، تنهایی می خواهد...
اینکه موقع کارتون دیدن به من می گی مامانی تو برو دارم کارتون میبینم حواسمو پرت نکن...
می دانم و می پذیرم مادر، این بزرگ شدنت را، حریم خواستن و داشتنت را!
می پذیرم و قد کشیدنت را نگاه می کنم، فدای بلندیِ قدت...
نگاه می کنم و برایت و ان یکاد عشق می خوانم.

راستش را بگویم؟

کمی سختم بود... حرفت.
که بخواهی بروم!
اما می روم! تو که بخواهی، می روم.
آن کاری را می کنم که تو می خواهی و با آن خوشحال تری، شک نکن.
نه الان، که همیشه...

اما بدان من، از عشــــــــق تو، جانِ بی قراری دارم.
هرجای دنیا که باشی و من نباشم...

                                Kitty cat smiley 014

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

مامان مریم
12 بهمن 92 11:25
واقعا زیبا بود الناز عزیزم..حسه عجیبیه ..هم خوشحال میشی بابت استقلالشون و هم چشمات پراشک میشه بخاطر فاصله ای که ازت میگیرن..تنش سالم باشه
elnaz
پاسخ
فدات عزیزم.واقعا حس عجیبیه.... شاد باشید عزیزم.
مامان سما
12 بهمن 92 11:26
سلام دوست خوبم. وقتی نوشته های وبلاگتو می خونم نمی دونی چطور بی قرار بزرگ شدن آترینم می شم. خدا لنای نازنینو بهت ببخشه.
elnaz
پاسخ
سلام عزیزم. امیدوارم آترین گلم همیشه شاد و سالم باشه.از لحظه های کودکیش نهایت لذت رو.خدا حفظش کنه.برای آترین عزیزم.
مثل هیچکس
12 بهمن 92 11:51
خیلی قشنگ نوشتید درسته که استقلالشون خیلی خوبه ولی من بد جوری دلم میگیره
elnaz
پاسخ
لطف دارید عزیزم. چی کارکنیم دیگه باید قبول کنیم.فدای دل مهربونتون.
پریسا نجفی
12 بهمن 92 13:03
سلام عزیزم خوبی می خواستم لینکت کنم چون گفته بودی مثل اینکه چون سایتت لینک من را نداشت نتونستم یعنی سایتم قبول نمی کرد می خوای ببین درست قرار دادی یا خیر و خبرشو به منم بده تا منم قرار بدم عزیزم تا دوستانم هم بیشتر وبلاگتو ببینند ممنون که بهمون سر زدی مواظب خودت باش عزیزم
elnaz
پاسخ
چشم عزیزم حتما.شما هم مراقب خودتون باشید.
مامان آیسو وآیسا
12 بهمن 92 13:42
elnaz
پاسخ
مامان ترنم
12 بهمن 92 14:52
اي جانم، چقدر زيبا نوشتي
elnaz
پاسخ
لطف داری گلم.
زهره مامان مرسانا
13 بهمن 92 17:04
elnaz
پاسخ
مامی آرشیدا
13 بهمن 92 18:19
خیلی عالی مینویسیدمامان جون مهربوون یعنی حرفهای دل همه مادرایی که دختربه این سن دارندوقتی حس استقلال وبزرگ شدنشون رومیبینیم واقعا یه حالی میشیم که درکش برای بقیه سختهدرهرصورت روزهای خوب وخوشی رودرکنارلنای عزیزم براتون آرزومندم
elnaz
پاسخ
نظر لطف شماست عزیزم. آره لی لی جون باید قبول کنیم که بچه ها برای همیشه پیشمون نمی مونن... ولی ما مادر ها برای همه شون هر جا باشن آرزوی بهترین ها رو داریم... شاد باشید.
مامانیِ زهرا
13 بهمن 92 18:44
چه عکس نـــــــــازی یه فرشته ی کوچولو که توی خوابه نازه ........ امیدوارم همیشه کنار هم و برای هم باشید
elnaz
پاسخ
ممنون عزیزم از دعای بسیار قشنگتون.من هم بهترین هارو براتون آرزومندم.
مامان سویل
13 بهمن 92 20:09
ااااااااااااااای جونممممممممممممممممم
elnaz
پاسخ
مامانه کیاناوهانا
13 بهمن 92 21:53
وای الناز جون چقدر جالب نوشتی واقعا" ادم یه کوچولو دلش میگیره ولی خوب قانونه زندگیه دیگه...عاشقتم الناز عزیزم با این نوشته های مادرانت خیلی با احساسه معلومه که روحیت خیلی لطیفه فدای اون روحیت...
elnaz
پاسخ
فدات عزیزم نظر لطف شماست. منم خیلییییییییییییییییی دوستون دارم مهربون من.
مامانه کیاناوهانا
13 بهمن 92 21:59
خصوصی
elnaz
پاسخ
اومدم عزیزم
مامان نادیا و نلیا
30 بهمن 92 13:30
خیلی قشنگ بود.....
elnaz
پاسخ