من،تو،تو،من...
میگی:تو لنا،من مامان الناز!
میگم:باشه!
من:مامان الناز؟
تو:جانم دخترم؟
-:مامان الناز برام غذا میدی؟من گشنمه
-:عزیزم هنوز غذامون آماده نیست،یه کم دیگه صبر کنی الان میدم دخترگلم!
بعد دستتو یه جوری حرکت میدی که مثلا چیزی برداشتی و گذاشتی تو دهن من!
-:این چیه مامانی؟
-:خوشگلم برات آش درست کردم!دوست داری عزیزم؟
-:بله مامانی خیلیییییییی
می خورم...
-:مامانی دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود...
-:نوش جونت خوشگلم واسه تو درستش کردم
-:لنا جونم الان مهمون میاد خونمون،میدونی
-:بله مامانی
-:دخترای خوب سلام یادشون نمی ره هااااا...
-:چشم مامانی
.
.
.
می گی: لنا جونم خیلی دوست دارم.
میگم:منم دوست دارم مامان الی!
یه لحظه که مادر واقعی تصورت میکنم قلبم از جا کنده میشه...
همیشه بی قرارتم عزیزتربن خودم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی