لنالنا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

لنای من دنیای من

مهر مهربان

جان مادر: اینجا چیزی نمیتوان نوشت جز: خدایا هزاران هزار شکر پروردگارا: بچه هامون رو در پناه امن خود نگه دار   ...
5 مهر 1394

دوستان عزیز

اول از همه معلم بسیار عزیز لنا جون که با اومدنشون خیلی خوشحالمون کردند. ضحای نازم ضحا و ملیسای عزیز اسرا جون ضحا،ملیسا،مهنا،اسرا،آیلین،هلیاو امیرحسین اینم از محمدامین یکساله خوشگل کیانا و هستی و لنای خوشحال از کادوهای رسیده از همه دوستان ممنونیم که با حضورشون تولد لنا رو خاطره انگیز کردند. از بهار عزیزم به خاطر ثبت این لحظات شیرین واقعا ممنونم.   ...
1 تير 1394

عشق 6 ساله من...

دسته گل بسیار زیبایی که بهار جون زحمتش رو کشیده بود. دوستت دارم تا آنسوی ابدیت...   ...
1 تير 1394

تزیینات مینی موسی

کارت دعوت   طاق مینی موسی ریسه هایی که خودم درست کرده بودم تل هایی که برای خانوم کوچولوها بود بدون پاپیون هم واسه آقا پسرای گل بود. تنقلات واسه بچه های عزیز یادبودها برگه یادگاری دستمال های پذیرایی این خانوم هم خوش آمد میگفت این کادوی هاجر جون و بابام اینم کادوی دادای عزیز که این کادوپیچی ها جلوه خاصی به میزمون داده بود و کیک بسیار زیبای ما مبارکت باشد دلپذیر من...     ...
1 تير 1394

تشکر از عزیزانم

اول از همه از هاجرجون عزیزم که از چند وقت قبل تولد و روز تولد با نطرات و فکرهای نابش و کمک های زیادش باعث تولد بینظیرت شد تشکر میکنم و از خدا میخوام که سایه اش همواره بالای سر ما باشه. از بابا بهروز هم به خاطر همه چی که هیچوقت برامون کم نمیذاره ممنونم و اینجا بهش میگم که من و لنا به داشتنت افتخار میکنیم . زنده و پاینده باشی عزیزم.
1 تير 1394

عشق من 6 ساله شد...

امسال... چشم به راه بودی !!! ما و انتظارمان ک هیچ... انتظار تو برای روز تولدت... به اوج رسیده. آنقدر کوچک و پاکی که برای زود رسیدنش دعا می کنی؛ خدایا! یه کاری کاری کن تولدم زود بشه... و این لحظه ها؛ برای من انگار خود خدایی... بوی بهشت ات تا همه جا میاد. بس که نااااب میشوی... بالاخره انتظار به سر رسید و رسید روزی که از چند وقت پیش آرزوی رسیدنش را داشتی عشق من 6 سالگیت مبارک... کوچک بینظیر من؛ تو؛ برای من همه چیزی همان که آرزویت را داشتم   ...
1 تير 1394

این چند ماه ما به روایت تصویر

تولد مامان الی لنا و ملیسا جون در کلاس باله یک روز تعطیل با دوست عزیزت هستی جون که کلی بهتون خوش گذشت مهمونی عمه فریده اینم عکسهای سلفیت که سرگرمی جدیدت شده اینم یه نمونه دیگه رستوران کلاسیک که عالییی بود یک روز دیگه در شهربازی اینم لنای بی حوصله(داریم میریم همایش خانوادگی) آخر سر هم خوابت برد گل کنار گل روز برفی و لنای خوشحال تدارکات ولنتاین امسال ما   ... تو برای من همه چیزی! تو دختر ...
28 بهمن 1393
2245 12 17 ادامه مطلب

سینما!

جان من! تابستان امسال، با به روی پرده رفتن "شهر موش ها" ی بانو برومند؛ توئه کوچک من، یک "اولین" دیگر را تجربه کردی... برای اولین بار، پله هایش را بالا رفتی! برای اولین بار، صندلی های خاصش را دیدی و چند لحظه ای مشغول ش بودی. برای اولین بار منتظر بودی، منتظر شروع فیلم! و برای اولین بار؛ در تمام این پنج سال و دو ماه سینما رفتی... رفتن به سینما! با تمام کنجکاوی های ذهن تو! با تمام سوال هایش؛ که فیلم از کجا پخش می شود؟ که چرا همه جا تاریک ست؟ که چرا تلویزیون سینما، آنقدر بزرگ ست؟ چرا تمام نمی شود؟ تمام سوال هایت، قشنگ بود! همه ...
28 بهمن 1393