تو،آغاز من...
آنقدر بی نهایتی این روزها،آنقدر روان،که می خواهم بمیرم برایت...
راه که می روی،عشق می ریزد از وجودت!
از لبانت،چشمانت،بازوااااانت...
به آغوشم می کشی،در نهایت مهر...
می بوسی ام!
و جهان برایم در لبان گرمت خلاصه می شود...
لنای من؛
نفس بکش؛
مرا دمی رها مکن...
نفس بکش؛
تمام جان و روح من...
نگاه کن مرا،نگاه!
که چشم در نگاه تو ، دوباره زنده می شوم.
که صبح و روز من تویی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی